شلام شلام صد تا شلام!
واقعا مرسی از همتون که تو چالش قبلی شرکت کردین :|
من وقت میذارم پست میذارم اونوقت شما تنبلیتون میاد یه نظر بذارین :|
مدارس رو مغزتون تاثیر گذاشته
خب امروز اومدم که بگم جای همگیتون خالی، چهارشنبه ما رفتیم خرم آباد!
شب رسیدیم و پنجشنبه هم خواهرامو با پرستاراش بردیم ده ده P:
تو مسیر یه سه اسکوپ بستنی هم خوردیم :) (صد البته که به پیشنهاد من بود )
شب هم با علی نشستیم یکم فیلم دیدیم :))))))
فردا عصرش من و خاله صدف (دخترخالهی مامانم) و علی رفتیم تا دریاچه کیو
وسط راه یه نیمچه شهر بازی مخروبه دیدیم :|
درست کنار دریاچه کیو یه شهر بازی دیگه هم بود و اینگونه شد که منو علی رفتیم شهر بازی
اول رفتم بنجی جامپینگ :)
ینی انواع و اقسام حرکات آکروباتیکو اونجا در اوردم xD
بعد هم همگی با هم رفتیم واقعیت مجازی!
یارو هی گیر میداد جیغ بزن جیغ بزن :/
جیغم نمیومد ولی مجبور بودم دیگه :|
بابامم واقعیت مجازیو برای اولین بااار امتحان کرد!
سی ثانیه نگذشته بود بابام داد زد بسههه دیگه xD
بچهها هم هی بیدار میشدن میخوابیدن کار دیگه ای نداشتن بکنن :|
آخر سر هم رفتیم بستنی نعمت!
یعنی انقد طعمای متفاوتی داشت سه اسکوپ برام کم بود چهار تا سفارش دادم!
علی هم دقیقا همون چیزایی که من سفارش دادم سفارش داد با یه اسکوپ طعم متفاوت!
خیلی خوشمزه بید ^-^
ولی بابام میگفت بستنی سنتیهای اصغر قناد (قنادی همسایمون :/) بعض سنتیهای نعمته
درست هم میگفت! بستنی سنتی فقط اصغر قناد
و همین بود خاطرات من در خرم آباد!
تا درودی دیگر سایوووووووووووووونارا!
خاطرات دیوانه وار من این قسمت: بستنی 3 اسکوپی و سپس 4 اسکوپی!
هم ,رفتیم ,یه ,بستنی ,علی ,شهر ,خرم آباد ,علی رفتیم ,شهر بازی ,جیغ بزن ,سه اسکوپ
درباره این سایت